شهادت فرزند حضرت زینب سلام الله علیها
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قــرآن دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر به سر شور و به رخ اشک وبه کف تیغ وبه دل آتش به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر منای کربلا گردیده محو این دو قـربانی نوای نیـنـوا از نایشان بر گـنـبـد اخضر دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک نه، دو قربانی قبول درگهش گردیده و دل شاد شد خواهر به اذن یوسف زهرا دو نسل جعفر طیّار درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت که رو آورده درمیدان دو حیدر یا دو پیغمبر! یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر نـدا دادنـد ما از نسل عـبـداللهِ و طـیّـاریم که باشد جدۀ ما فــاطمه صدیـقـۀ اطـهـر پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب حسین بن علی جان و پدر عبدالله جعفر خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر تو گفتی در اُحُد تابیده دو بدر جهان آرا و یا دو حیدر کرار رو آورده در خـیبر ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان که گفتی شعلۀ خـشـم خــدا پیچـیده در محشر چو آتش بر فلک فریاد میرفت از دل دشمن چوباران بر زمین میریخت دست وپا وچشم و سر زهم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر به خاک افتاد جـسم پاکشان چون آیۀ قرآن دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان دربر دریغا دو همای عشق در آغـوش ثارالله همای روحشان ازموج خون درآسمان زد پر چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را درون خیمۀ زینب گشت پنهان با دو چشم تر نهان شد در حــرم کو را نبیند یوسف زهرا مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر بیا لیلا تماشا کن مقام و صبـر زینب را که دریک لحظه داده در ره دین دوعلی اکبر به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش سلام "میثم" و خلق خــدا و خــالق داور |